سـ✯ــــآختن و ســ✖ـــوختن
تلخی ٬ تنهایی ٬ اضطراب ٬ درماندگی ٬ کینه ٬ اندوه ٬ درد و افکار ِ بی نام ،
همه را در لابه لای ِ دودی که از آتش ِ سینه برمیخزد به کیهآن و کائنات می سپارم .
همه شان که از وجودم رخت بستند ٬ آرام آرام سبک میشوم .
افکارم در آغوش ِ خدا و ستــآرگان ، وفاداری می آموزند !
عجیب چندش می شود مویرگ های ِ عصبی ام را ، که باز بخواهم از دلتنگی و تو بنویسیم ٬
اما به بـــآران ، سوگند ؛ هر چه سکوت می کنم روزگار ، نامردتر ، میشود ...
نشستم با " قسمت " و " حکمت " و "تقدیر" صحبت کردم ٬ به هیچ صراطی هدایت نمی شوند .
"شانس" را هم واسطه کردم ، نشد ...
به شیطان هم رو زدم ! افاقه نکرد !
بیب ... بیــــــــــــب !... دسترسی به قلب و احسآس ِ فرد ِ مورد نظر ، امکان پذیر نیست.
نظرات شما عزیزان: